معنی زدنی ناراضی

حل جدول

زدنی ناراضی

نق


ناراضی

ناخرسند


ناراضی بودن

گله داشتن، دل پر خون داشتن

لغت نامه دهخدا

زدنی

زدنی. [زَ دَ] (ص لیاقت) لایق و سزاوار زدن و کشتن. (از ناظم الاطباء). رجوع به زدن شود.


ناراضی

ناراضی. (ص مرکب) ناخشنود. آنکه خرسندی و خوشدلی و قناعت ندارد. (ناظم الاطباء). که راضی نیست.که رضایت ندارد.ناخرسند. غیرقانع. مقابل راضی. رجوع به راضی شود.

فرهنگ معین

ناراضی

[فا - ع.] (ص.) آن که راضی نیست، ناخشنود. مق راضی.

کلمات بیگانه به فارسی

ناراضی

ناخشنود

فرهنگ فارسی هوشیار

ناراضی

ناخرسند (صفت) آنکه راضی نیست ناخشنود مقابل راضی.

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

ناراضی

ناخشنود

مترادف و متضاد زبان فارسی

ناراضی

رنجیده، ناخرسند، ناخشنود، نارضا،
(متضاد) راضی

فارسی به عربی

ناراضی

مشاکس، مضجر


گول زدنی

صولجان

فارسی به ایتالیایی

ناراضی

insoddisfatto

scontento

واژه پیشنهادی

ناراضی بودن

ناخرسندی

معادل ابجد

زدنی ناراضی

1133

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری